باور کن با آمدنت!
.
باور کن با آمدنت،
مایهی حیات مردم این شهر، عشق خواهد شد،
نه ترکیبی اتّفاقی از گازهایی که تنفس میکنند!
.
•••••••
.
باور کن با آمدنت،
تمام ساعتها، به وقت عشقبازیهای شبانه، کوک میشوند،
نه آنگاه که صفر، حاکم مطلق اعداد است!
.
•••••••
.
باور کن با آمدنت،
ماندگارترین حکومتِ این شهر، دولتِ عشق خواهد بود،
و دیگر نیازی به تدبیر برای امّید، و خدمتگزاری دولت نیست!
.
•••••••
.
باور کن با آمدنت،
مگر دیگر میشود دنیای بدون تو را، زندگی کرد؟!
.
•••••••
.
پس،
بیا!
.
•••••••
.
بیا،
تا حساب روزهای بیتو پاک شود،
و هر روز هفته را، به یک اسم و تمام ساعات را، با نام تو صدا زنند!
.
•••••••
.
بیا،
تا گوشهایمان، گوش تا گوش، کنار هم باشند،
و مگوترینِ رازهایمان را، بیواسطه، از هم بشنوند!
.
•••••••
.
بیا،
تا تپش قلبهایمان تشدید شود؛
بلکه دیوار تمام خانههای این شهر فروریزد و مردمانش را، با هم آشتی دهیم!
.
•••••••
.
بیا،
تا بهجای در هم تنیدهشدن انگشتهایمان،
طولانیترین زنجیرهی انسانی عالَم را،
با کنار هم چیدن منحنی لبهایمان بسازیم!
.
•••••••
.
بیا،
تا نرخ دوستی، دیگر تکرقمی نباشد،
و همه با هم، عاشقی را متورّم کنیم!
.
•••••••
.
آری،
باورت بشود یا نه،
این شهر،
فقط، تو را کم دارد!
پس،
بیا!
.
•••••••
.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.