ببار بر من!
.
ببار بر من،
بگذار حوالی من، بوی تو را بدهد!
بگذار که قضا، قدر تو را در دلم جاری کند!
بگذار ترک بردارد، بشکند، که فرو ریزد هرچه جز تو در من است!
.
•••••••
.
ببار بر من،
بگذار که راه آب، بر چشمان خشکیدهام باز شود؛
تا باورت شود که بر جریان احساسم سد نمیزنم؛
که پشتش،
بغضهای گاه و بیگاهی جمع شوند که ترکیدنشان،
دنیایی را با خود میبرند!
بلکه میگذارم جاری شوند؛
و تا روزی که بوسههای طولانی جوانه زنند،
دشت عاشقانهها را سیراب کنند!
.
•••••••
.
ببار بر من،
ببار که اشکهای لحظهی آخر قضا نشوند؛
ببار که سایهروشن ابرها،
در حسرت دیدن بوسههای طولانی، در پس کوچههای بنبست، نمانند؛
ببار که ریشه کُند،
سر برآورد از دل،
نهال عشقی که سالها، در جستوجوی بلوغ است!
.
•••••••
.
آری،
ببار بر من،
ببار و بمان و خورشید را در خلوت ابرها نظاره کن؛
تا بدانی که شب،
چهگونه راز خلوت عاشقان را در خود نگهمیدارد!
.
•••••••
.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.