دلم تَنگ است!
.
دلم تَنگ است؛
بیقرارت شدهام؛
بیقرارِ قرارهای بیقراریمان!
حالم، حالِ نیاز است و تو را، بسیار میخواهم!
.
•••••••
.
دلم تَنگ است؛
تَنگِ ادراکِ نفسهایت با گونه،
تَنگِ انحنای جذّابِ نشسته بر قلبت،
تَنگِ رقصِ شاد و بیپایانِ گیسوانت در باد!
آری،
دلم،
تَنگِ بوسههایِ با تو بُنبست است؛
دلم،
تَنگِ آشوبهای بیپایانِ شبانه، در آغوشِ توست؛
به یکباره، تو را محتاج شدهام!
.
•••••••
.
دلم تَنگ است؛
همین حالا، تو را میخواهم!
آری،
تو را میخواهم،
تا غفلتِ شیرینِ هم، به وقتِ گسترشِ تاریکی شویم؛
تو را میخواهم،
تا به هنگامِ هجومِ سایهها، نور شویم؛
جایجای آسمان را، ببوسیم و هزاران نطفهی نور، بکاریم؛
شاید خدا را، شاعرِ آتشبازیهای شبانهی خود کردیم!
.
•••••••
.
آری،
دلم تَنگ است؛
بیقرارت شدهام؛
و این،
تِکراریترین احساسِ شبهای من است!
پس بیا!
بیا و فارغ از تمامِ روزهای سال، عیدِ من باش و تحویلِ من!
آری،
همین امشب،
همین حالا، بیا؛
و تا ابد، تحویلِ همیشگی من باش!
.
•••••••
.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.